فرهنگ، صرفاً مجموعه ای از نمادها و آیینها نیست، بلکه بازتابی از داشتههای جمعی یک ملت است؛ آیینهای که رنجها، آرمانها و مسیر پرفرازونشیب آن ملت را در خود منعکس می کند. فرهنگ هزارگی، یکی از کهنترین و پویاترین فرهنگهای حوزهی تمدنی ما می باشد، و این فرهنگ نه تنها از دل ستم و تبعیض سر برآورده، بلکه در بستر اندیشه و مدارا پایدار مانده است.
متأسفانه در سالهای اخیر، روایتهای رایج از فرهنگ هزارگی، گاه آن را به نمادهایی چون دنبوره، لباس محلی و برخی عناصرهای هنری خلاصه کردهاند. در حال که مبنا و پایه های این فرهنگ فراتر از اینها می باشد. فرهنگ هزارگی، فرهنگی است ریشه درعقلانیت، عدالت خواهی، علم دوستی و هم زیستی مسالمت آمیز دارد؛ فرهنگی که در دل مقاومتها و آرمانهای بلند شکل گرفته است، همواره زنده و پویا مانده است.
هویت فرهنگی؛ زادهی تفکر و فداکاری
برای درک بنیادهای فرهنگ هزارگی، باید به میراث تاریخی آن رجوع کرد. اندیشه ی روشنگر ملا فیضمحمد کاتب هزاره، نخستین مورخ و نویسندهی مدرن افغانستان، نمونه ای درخشان از این فرهنگ دانایی محور است. در روزگاری که واقعیتهای تاریخی کتمان می شد، این کاتب در دربار بود که با درایت و ژرف نگری، و با نگارش سراجالتواریخ، زوایای تاریک تاریخ را از دل دربار بیرون کشید و به حافظه ی تاریخ سپرد.
همچنین شهید عبدالعلی مزاری، رهبر عدالتخواه و شهید وحدت ملی، نمایندهی اندیشه ی سیاسی و اجتماعی هزارهها بود. او فرهنگ هزارگی را نه در حاشیه نشینی، بلکه در میدان عدالت، سیاست و مقاومت معنا
کرد. باور او به وحدت، مشارکت و عدالت اجتماعی در این جملهاش متبلور بود: ʺ ما وحدت ملی را یک اصل میدانیم ʺ امروزه، این اصل و این اندیشه برای نسل جوان بازگو و تفسیرگردد.
فرهنگی زنده در حافظهی جمعی
فرهنگ هزارگی را باید در حافظه ی تاریخی مردم جست وجو کرد؛ در اشعار شفاهی، قصههای شبهای سرد کوهستان، آیینهای همیاری، احترام به بزرگان و آموزگاران، و در ارج نهادن به دانش، آموزش و پرورش.
در روزگاری که آتش تبعیض خانهها را می سوزاند، این فرهنگ با جان فشانی مادران و پدرانی زنده ماند که برای تعلیم فرزندان شان از جان و مال خویش گذشتند. این فرهنگ در چهرههای مقاومی ماندگار شد که تسلیم نشوند و جهل و نومیدی را نپذیرفتند.
از گذشته تا امروز؛ مسؤولیت بازآفرینی
در دنیایی که فرهنگها به آسانی در دام سطحی نگری میافتند، مسؤولیت ما تنها حفظ فرهنگ نیاکان نیست، بلکه بازآفرینی ژرفای آن برای امروز و فرداست. فرهنگ هزارگی، اگر امروز زنده است و الهام بخش است، نه از سر تصادف، بلکه به پشتوانهی ریشههای تاریخی، تلاش پیشگامان، و ایمان مردم به دانایی و کرامت انسانی است.
بیایید این فرهنگ را از حصار نمادهای ظاهری بیرون کنیم و آن را به اندیشه و عمل ارتقاء دهیم. چراکه فرهنگ، اگر در رفتار و عملکرد ما بازتاب نیابد، تنها خاطرهای از گذشته خواهد شد، و اگر در تفکر نسل امروز تداوم نیابد، آینده را از دست خواهیم داد.
فرهنگ را باید ریشهای تر فهمید؛ چنین فهمی نه تنها راهگشای شناخت گذشته است، بلکه چراغی برای ساختن آیندهای آگاهانه و انسانی تر خواهد بود.
11 دیدگاه