درنگی بر برنامه‌های روز فرهنگ مردم هزاره

محمد رحیمیان

آنچه که امروز در جشن‌های بیرون از کشور و در فضای مجازی به‌نام مشخصه‌ها و شناسه‌های فرهنگ مردم هزاره بازتاب پیدا می‌کند، ارتباط زیادی به‌فرهنگ مردم هزاره ندارد. در بهترین حالت می‌توان دمبوره و لباس‌های خامک‌دوزی شده را به فرهنگ مردم هزاره ربط داد. حتا گویش هزارگی که یکی از شناسه‌های مهم فرهنگ این مردم است، در این جشن‌ها و گردهمایی‌ها چنان‌که باید انعکاس پیدا نمی‌کند.
تجلیل از روز فرهنگ مردم هزاره در غیاب عامه‌ی مردم، بیشتر خرده فرهنگ رفتاری و علایق نخبگان و طبقه‌ی متوسط جامعه‌ی هزاره را بازتاب می‌دهد. اما اگر خوش‌بینانه نگاه کنیم، بهترین پیامد این هزاره هزاره کردن‌ها، انسجام‌بخشی به‌جامعه‌ی همواره متفرق هزاره و خلق امیدواری برای نسل جوان و زنده نگهداشتن آرمان‌های جمعی است.
فرهنگ مردم هزاره در کل مشخصه‌های مثبت فراوان دارد. برخی مشخصه‌‌ها تا حدودی هزاره‌ها را از سایر جوامع متمایز می‌سازد. مثلا هزاره‌ها مردمان صادق‌ و سرسخت و زحمت‌کش‌اند، از خیانت و دو رویی بیزار‌اند، هم‌جنس‌بازی، دزدی، خشونت و افراطیت در میان هزاره‌ها، نسبتا کم است. زنان در جامعه‌ی هزاره، از آزاد‌ی در پوشش و گشت‌وگذار و حضور در اجتماعات و سایر حقوق انسانی به صورت نسبی برخوردار‌اند. و علاوه بر این‌ها، طی چند دهه‌ی اخیر گرایش هزاره‌ها به‌تعلیم و تحصیل هم نسبتا افزایش یافته است. و موارد دیگر که ذکر آن‌ها از حوصله‌ی این سیاهه بیرون است.
با این ‌حال فرهنگ هزاره‌ها یکسری مشخصه‌های منفی دارد که اعضای این جامعه را از سایر گروه‌های انسانی متمایز می سازد. یکی از مشخصه‌های منفی فرهنگ مردم هزاره، دوری از انسجام و اتحاد است، بطور نمونه میرهای هزاره در مواجهه با عبدالرحمان به‌چندین دسته تقسیم شده و علیه یکدیگر صف‌آرایی کرده و زمینه را برای بربادی تمام هست و بود خود و مردم تحت انقیاد شان فراهم کردند، در دورهای بعدی نیز این سنت صف‌شکن، در فرایند سیاست ورزی نخبگان جامعه‌ی هزاره دوام یافت.
ظهور رهبر شهید عبدالعلی مزاری و سلطانعلی کشتمند در عرصه‌ی سیاسی افغانستان، نادرترین رخداد در تاریخ معاصر جامعه‌‌ی هزاره بود. این دو شخصیت با وجودی که طرفدار سرسخت تغییر وضعیت هزاره‌ها بودند اما یا نتوانستند یا هم نخواستند برای انسجام‌بخشی جامعه‌ی هزاره در یکی از حساس ترین دوره‌های تاریخی که بنیان سلطه‌ و حاکمیت قومی به‌جد ترک برداشته بود، هم‌گام شوند.
در جریان دو و نیم سال مقاومت غرب کابل، نخبگان جامعه‌‌ی هزاره‌ به‌جای اینکه برای دفاع از حقوق جمعی خود‌شان، موضع متحدانه اتخاذ کنند، در برابر هم سنگر گرفتند. در حالی‌که تاجیک‌ها با وجود اختلافات سیاسی‌ و سلیقه‌ای، انسجام خودشان را به‌هر قیمتی در حزب جمعیت اسلامی حفظ کردند، ازبیک‌ها تا دوران اختلاف دوستم با پهلوان‌ها متحد و یکپارچه عمل کردند. پشتون‌ها که در شش حزب مختلف پراکنده بودند، وقتی نیروهای حکمتیار و مسعود در برابر هم قرار گرفتند، اغلب نیروهای آن‌ها به‌منظور اتخاذ موضع متحدانه به آن حزب پیوستند و سرانجام با ظهور طالبان، بی‌هیچ مناقشه‌ای گوی و میدان را به آن‌ها واگذار کردند.
هزاره‌ها در دور اول حاکمیت طالبان هم در دسته‌های مختلف متفرق بودند و به‌ میزان افتراق و انشقاق درونی ضربه‌های مهلک و جبران‌ناپذیر خوردند. در دوران جمهوریت تنها حزب وحدت اسلامی افغانستان به پنج حزب انشعاب پیدا کرد، از درون حزب حرکت اسلامی نیز چندین حزب سر برآورد، چندین حزب از سوی نسل جوان هزاره تاسیس شد و رهبران این احزاب به‌همان میزان که با هم به جای رقابت رفتار خصمانه داشتند، با رهبران احزاب پیشین نیز درگیر بودند و در نتیجه، جامعه‌ای هزاره را بیش از پیش متفرق کردند. ولی جمعیت اسلامی تاجیک‌ها تا زمان حیات برهان‌الدین ربانی یک حزب باقی ماند ولی بعد از آن کمی متفرق شدند اما آشکارا در برابر هم نایستادند. ازبیک‌ها نیز در این دوره دچار افتراق خیلی نشد. اما پشتون‌ها اعم از طالب و مجاهد و بروکرات در یک صف ایستادند و سلطه‌ی کنونی طالبان حاصل همان اتحاد پشتونی و تفرقه‌ و‌خصومت میان هزارگی و چنددستگی ازبیک‌ها و گسست انسجام تاجیک‌ها بود.
دومین مشخصه‌ی منفی فرهنگ مردم هزاره نبود اصل‌‌ راز داری یا نبود حفظ اسرار جمعی است. حتا در سطح نخبگان سیاسی هزاره این اصل رعایت نمی‌شود. یکی از دلایل آسیب‌پذیری جامعه‌ای هزاره به همین موضوع ظاهراً ساده برمی‌گردد چون دشمنان و بدخواهان، جامعه‌‌ی هزاره را چونان کف دستشان می‌شناسند و به همین دلیل راحت و آسوده از هر زاویه‌ای که بخواهند ضربه وارد می‌کنند.
سومین مشخصه‌ی فرهنگ هزاره بیگانه پرستی و خودی ستیزی است‌. یکی از دلایل دوام خصومت و بی‌اتفاقی در جامعه‌ی هزاره به همین بی‌باوری به‌خودی و برتر پنداشتن دیگری باز می‌گردد. یا به عبارتی هزاره‌ها به این دلیل با هم خصومت می‌کنند تا نگذارند هزاره‌ای بر مسندی تکیه زده و اداره‌ی امور آن‌ها را به‌دست گیرد. این دشمنی تا سیطره‌ی غیر هزاره‌ها بر سرنوشت مردم هزاره دوام می‌یابد. در حالی که پشتون‌ها قرن هاست که با هم در دشمنی ‌به‌سر می‌برند اما در برابر عناصر غیر پشتون به راحتی از خصومت های خود صرف‌ نظر کرده و ادامه‌ی دشمنی را به زمان دیگر موکول می‌کنند.
بنابراین، به باور نگارنده تا زمانی که هزاره‌ها این سه مشخصه‌ی منفی یا نقیصه‌های عینی در فرهنگ خود تضعیف نکنند، همچنان آسیب‌پذیر باقی خواهند ماند. بخش مهم فرهنگ یک گروه انسانی بازتاب چگونگی رفتار‌های اجتماعی افراد جامعه است و این رفتارها اگر دارای عمق و غنا و جذابیت و ظرافت و پیچیدگی و رمز و راز مربوط به خصوصیات انسانی افراد آن جامعه نباشد، نمی‌توان به پیشروی و پویایی چنین فرهنگی دل بست. بلکه چنین جامعه‌ای را می‌توان دارای فرهنگی پیرو قلمداد کرد که رفتارهای کاملا تقلیدی و خام یکی از مشخصه‌های برجسته‌ای آن به شمار می‌رود.

از برگه دفتر نشر فرهنگ مقاومت

عکس تزیینی از فرخناز فروتن

1 comment