چند تذکر دوستانه به هیئت مدیره و شورای علمی دانشنامه هزاره
عباس دلجو
اول): من قبلا به آقای اسدالله شفایی که بعد از موج انتقادهای دوستان بر کاستیها و نواقص ویراست اول دانشنامه هزاره که خواستار همکاری من شده بود تذکر دادم که متاسفانه نسبت کسالت جسمی و مصروفیت بیش از حد، توان شرکت در این گروه را ندارم، اما خواهشم اینست که نقدهای مستدل و موردی را که جمعی از شخصیتهای چیزفهم و دلسوز جامعه هزاره کرده اند، نباید نادیده بگیرید. در ضمن همه منتظر ویرایش و تصحیح چاپ دوم جلد اول دانشنامه اند تا با چاپ آن فضای اعتماد دوباره ایجادشده و زمینه ای شود برای ادامه کار شما عزیزان و چاپ جلدهای بعدی.
اما متاسفانه در ویراست دوم دانشنامه نیز خطاها و نواقص آشکار چاپ اول نه تنها مرفوع نشد، بل با ضعفها و نواقص بیشتر درج دانشنامه شده است. در حالی که همه دوستان انتظار داشتند که شما به نقدهای موردی، کارشناسانه و دلسوزانه تعدادی از نخبگان جامعه هزاره که بر شیوهی نگارش و محتوا و ضعفها و کاستیهای ویراست دوم جلد اول دانشنامه هزاره شده است، توجه جدی مبذول میداشتید و با فرافگنی و سهلانگاری آن نقدها را با برچسپ «منازعات درون گروهی جهادیها»، تقلیل نمیداید.
دوم): هیئت مدیره و شورای علمی دانشنامه هزاره باید متوجه باشند که با اجرای طرح مندرآوردی «هزاره فرهنگی»، بخش عظیمی از «هزارههای تباری» که در چوکات تنگ هزاره فرهنگی جانگرفته اند از پیکر جامعه هزاره بریده و به بیرون پرت میشوند. چنانچه متولیان و کارگزاران «هزاره فرهنگی» در پوشش این طرح مرموزانه، نه تنها دشمنان درونی جامعه هزاره را که هیچگونه التزام و تعهد اخلاقی نسبت به سرنوشت جمعی این قوم نداشتند در دانشنامه هزاره جاسازی نموده اند، بل بخش عظیمی از هزارههای تباری را که شامل هزارههای پاکستان، مشهد، تربت جام، باخزر، تربت حیدریه و همچنان هزارههای غرب و جنوب غرب و هزارههای شمال و شمال شرق کشور میشوند و در چوکات تنگ تعریف «هزاره فرهنگی» جانگرفته اند، از پیکر جامعه هزاره جداکرده اند.
سوم): شما آقایان که خود را از نمایندهگان فکری و فرهنگی جامعهی مظلوم هزاره میدانید، قطعا بیشتر از من به یاددارید که هزارهها حداقل از ۱۸۸۰میلادی و شروع حاکمیت استبدادی امیر عبدالرحمن جابر به این سو و در توالی چندین نسل، قتلعام، نسلکشی، اسارت، بردهگی، غارت اموال، غصب زمینها، کوچ اجباری، بلای خانمانسوز کوچیها، توهین، تحقیر، طرد، نفی و …. را با گوشت و پوست و خون خود و فرزندان شان تجربه کردهاند. با توجه به این گذشتهی خونبار جامعه هزاره، آیا شما به عنوان انسانهای بازمانده از نسلکشی و قتلعام و بردهگی اجداد تان، در خلا زیستکرده و از فضای حاکمیت سنت سیئه هزارهستیزی حکام مستبد قبیلوی افغانستان علیه جامعهی مظلوم هزاره متاثر نمیباشید؟ آیا رسالت و مسئولیت شما این است که مظلومیت خونبار مردم را به لقای اصطلاحاتی چون «علمی و اکادمیک» بخشیده وخود نیز با تیغ برندهی این واژهها، خنثی بنویسید؟
شما اگر گذشته تاریخی هزارهها را به مثابه «رویداد خونبار» ( bloody event) و یا حتا به مثابه «روایت حزنانگیز» (tragic narrative) در نظر میگرفتید، مطمئنا به عنوان یک انسان متعلق به این جامعه از کنار رویدادهای خونبار و روایتهای مملو از کشتار و مظالمی که بر هزارهها رفته است، بیتفاوت عبور نمیکردید. مگر میشود دانشنامه یک قوم مظلوم و بربادرفته را بنویسید، اما نگاه، برداشت و فهمی از هستی تاریخی این قوم مظلوم، ارایهکنید که در آن برداشت، از تاریخ خونین و مظلومیت دیرپای جامعه هزاره و مدافعان و قهرمانان سرافراز آن جامعه سخنی نرفته باشد؟ و …؟؟؟؟
دیدگاه خودرا بنویسید